بر گیر شراب طربانگیز و بیا | پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا | |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو | بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
🎑
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات | گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات | |
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا | شادی همه لطیفه گویان صلوات |
🎑
ماهی که قدش به سرو میماند راست | آیینه به دست و روی خود میآراست | |
دستارچهای پیشکشش کردم گفت | وصلم طلبی زهی خیالی که توراست |
🎑
من باکمر تو در میان کردم دست | پنداشتمش که در میان چیزی هست | |
پیداست از آن میان چو بربست کمر | تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست |
🎑
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست | تا بندهی تو شدهست تابنده شدهست | |
زان روی که از شعاع نور رخ تو | خورشید منیر و ماه تابنده شدهست |
🎑
هر روز دلم به زیر باری دگر است | در دیدهی من ز هجر خاری دگر است | |
من جهد همیکنم قضا میگوید | بیرون ز کفایت تو کاری دگراست |
🎑
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت | گرد خط او چشمهی کوثر بگرفت | |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت | وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
🎑
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت | وز بستر عافیت برون خواهم خفت | |
باور نکنی خیال خود را بفرست | تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت |
🎑
نی قصهی آن شمع چگل بتوان گفت | نی حال دل سوخته دل بتوان گفت | |
غم در دل تنگ من از آن است که نیست | یک دوست که با او غم دل بتوان گفت |
🎑
اول به وفا می وصالم درداد | چون مست شدم جام جفا را سرداد | |
پر آب دو دیده و پر از آتش دل | خاک ره او شدم به بادم برداد |
🎑
نی دولت دنیا به ستم میارزد | نی لذت مستیاش الم میارزد | |
نه هفت هزار ساله شادی جهان | این محنت هفت روزه غم میارزد |
🎑
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد | هر پاکروی که بود تردامن شد | |
گویند شب آبستن و این است عجب | کاو مرد ندید از چه آبستن شد |
🎑
چون غنچهی گل قرابهپرداز شود | نرگس به هوای می قدح ساز شود | |
فارغ دل آن کسی که مانند حباب | هم در سر میخانه سرانداز شود |
🎑
با می به کنار جوی میباید بود | وز غصه کنارهجوی میباید بود | |
این مدت عمر ما چو گل ده روز است | خندان لب و تازهروی میباید بود |
🎑
این گل ز بر همنفسی میآید | شادی به دلم از او بسی میآید | |
پیوسته از آن روی کنم همدمیاش | کز رنگ ویام بوی کسی میآید |
🎑
از چرخ به هر گونه همیدار امید | وز گردش روزگار میلرز چو بید | |
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود | پس موی سیاه من چرا گشت سفید |
🎑
ایام شباب است شراب اولیتر | با سبز خطان بادهی ناب اولیتر | |
عالم همه سر به سر رباطیست خراب | در جای خراب هم خراب اولیتر |
🎑
خوبان جهان صید توان کرد به زر | خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر | |
نرگس که کله دار جهان است ببین | کاو نیز چگونه سر درآورد به زر |
🎑
سیلاب گرفت گرد ویرانهی عمر | وآغاز پری نهاد پیمانهی عمر | |
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد | حمال زمانه رخت از خانهی عمر |
🎑
عشق رخ یار بر من زار مگیر | بر خسته دلان رند خمار مگیر | |
صوفی چو تو رسم رهروان میدانی | بر مردم رند نکته بسیار مگیر |
🎑
در سنبلش آویختم از روی نیاز | گفتم من سودازده را کار بساز | |
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار | در عیش خوشآویز نه در عمر دراز |
🎑
مردی ز کنندهی در خیبر پرس | اسرار کرم ز خواجهی قنبر پرس | |
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ | سر چشمهی آن ز ساقی کوثر پرس |
🎑
چشم تو که سحر بابل است استادش | یا رب که فسونها برواد از یادش | |
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال | آویزهی در ز نظم حافظ بادش |
🎑
ای دوست دل از جفای دشمن درکش | با روی نکو شراب روشن درکش | |
با اهل هنر گوی گریبان بگشای | وز نااهلان تمام دامن درکش |